ورود به ماه محرم
یازده ماه از خدا این روزها را خواستم
دیدۀ تر خواستم حال بکا را خواستم
اذن دق الباب این خانه برای ما بس است
استجابت پیشکش فیض دعا را خواستم
یازده ما هست می خواهم که سلطانی کنم
پشت این در ماندن و دست گدا را خواستم
قول دادم این محرم معصیت کمتر کنم
همت توبه به درگاه خدا را خواستم
از علی موسی الرضا رزق لباس مشکیه
دستباف حضرت خیرالنسا را خواستم
هر محرم زیر دین صلح آقاییم ما
یا امام مجتبی اشفع لنا را خواستم
کربلایی نیستم اما تو شاهد باش که
هردعایی کردم اول کربلا را خواستم
شصت شب از صبح تا شب نوکری در روضه ها
طعنه خوردن،سوختن پای شما را خواستم
گرچه ناقابلتر از این حرف ها هستم ولی
یک زیارت اربعین پایین پا را خواستم
از نجف تا کربلا پای پیاده دست جمع
روضه خواندن بین این صحن و سرا را خواستم
اهل عالم دارد از ره ماه ماتم میرسد
هیئتی ها یاعلی! دارد محرم میرسد.
محرم ,کربلا , امام حسین (ع) , شهید کربلا , سالار شهیدان , کرب و بل بلا , علمدار , علمدار بی دست , سردار بی سر
:: موضوعات مرتبط:
داستان ,
جملات کوتاه ,
خدا ,
دل نوشته... ,
محرم ,
,
:: برچسبها:
محرم ,
کربلا ,
امام حسین (ع) ,
شهید کربلا ,
سالار شهیدان ,
کرب و بل بلا ,
علمدار ,
علمدار بی دست ,
سردار بی سر ,
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10